اصطلاحات دورهی سربازی
اصطلاحات دورهی سربازی
شنبه گذشته دفترچه اعزام رو گرفتم وکارهای مربوط به اعزام رو انجام دادم این کار رو به این خاطر انجام دادم که تا جواب ارشد نیومده حداقل دو سه ماهی خدمت مقدس سربازی رو انجام داده باشم .
مطلب زیر برای آشنایی خودم و شما با اصطلاحات رایج در خدمت سربازی هست. مطمئن هستم که خوشتون میاد فرقی نمی کنه آغا یا آقا باشید. فکر کنم برای آغایان جالب تر باشه چون به گنجینه (!) اطلاعاتشان چیزی جدید برای تکه انداختن به جماعت محترم سرباز اضافه خواهد شد.

کعبه

بي مهر و وفا
من ندانستم از اول که تو بي مهر و وفايي عهد نابستن از آن به که ببندي و نپايي
دوستان عيب کنندم که چرا دل به تو دادم بايد اول به تو گفتن که چنين خوب چرايي
اي که گفتي مرو اندر پي خوبان زمانه ما کجاييم در اين بحر تفکر تو کجايي
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پريشان که دل اهل نظر برد که سريست خدايي
پرده بردار که بيگانه خود اين روي نبيند تو بزرگي و در آيينه کوچک ننمايي
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقيبان اين توانم که بيايم به محلت به گدايي
عشق و درويشي و انگشت نمايي و ملامت همه سهلست تحمل نکنم بار جدايي
روز صحرا و سماعست و لب جوي و تماشا در همه شهر دلي نيست که ديگر بربايي
گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم چه بگويم که غم از دل برود چون تو بيايي
شمع را بايد از اين خانه به دربردن و کشتن تا به همسايه نگويد که تو در خانه مايي
سعدي آن نيست که هرگز ز کمندت بگريزد که بدانست که دربند تو خوشتر که رهايي
خلق گويند برو دل به هواي دگري ده نکنم خاصه در ايام اتابک دو هوايي
سعدی
چشم یاری
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
تا درخت دوستی برگی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتیم
نکتهها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرونگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگماشتیم
حافظ
عشق و ازدواج
شاگردي از استادش پرسيد: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياوراما در هنگام عبور از گندم زار، به ياد داشته باش كه نمي تواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتي طولاني برگشت. استاد پرسيد: چه آوردي؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشه هاي پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، تا انتهاي گندم زار رفتم. استاد گفت: عشق يعني همين
شاگرد پرسيد: پس ازدواج چيست؟ استاد به سخن آمد كه: به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما به ياد داشته باش كه باز هم نمي تواني به عقب برگردي شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهي با درختي برگشت. استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالي برگردم. استاد باز گفت: ازدواج هم يعني همين...
عشق و عبادت
چنین آورده اند که مردی به نزد رامانوجا آمد. رامانوجا یک عارف بود، شخصی کاملا استثنایی (یک فیلسوف و در عین حال یک عاشق، یک سرسپرده).
مردی به نزد او آمد و پرسید:"راه رسیدن به خدا را نشانم بده"
رامانوجا پرسید: "هیچ تا به حال عاشق کسی بوده ای ؟؟"
سوال کننده پرسید: راجع به چی صحبت می کنی، عشق ؟
من تجرد اختیار کردم، من از زن چنان می گریزم که آدمی از مرض می گریزد، نگاهشان نمی کنم.
رامانوجا گفت: با این همه کمی فکر کن به گذشته رجوع کن. بگرد جایی در قلبت آیا هرگز تلنگری از عشق بوده، هر قدر کوچک هم بوده باشد.
مرد گفت: من به اینجا امده ام که عبادت یاد بگیرم، نه عشق!!! یادم بده چگونه دعا کنم، شما راجع به امور دنیوی صحبت می کنی و من شنیده ام که شما عارف بزرگی هستی. به اینجا آمده ام که به سوی خدا هدایت شوم، نه به سمت امور دنیوی.
گویند: رامانوجا به او جواب داد: پس من نمی توانم به تو کمک کنم. اگر تو تجربه ای از عشق نداشته باشی، آن وقت هیچ تجربه ای از عبادت نخواهی داشت. بنابراین اول به زندگی برگرد و عاشق شو و وقتی عشق را تجربه کردی و از آن غنی شدی آن وقت نزد من بیا چون که یک عاشق قادر به درک عبادت است. اگر نتوانی از راه تجربه به یک مقوله ی غیر منطقی برسی، آن را درک نخواهی کرد، و عشق عبادتی ست که توسط طبیعت سهل و ساده در اختیار آدمی گذاشته شده تو حتی به این چیز ساده نمی توانی دست پیدا کنی.
عبادت عشقی ست که به سادگی داده نمی شود، فقط موقعی قابل حصول است که به اوج تمامیت رسیده باشی.
نگفتند وقتی تو بیایی

راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.
گفتند: تو که بیایی خون بپا می کنی، جوی خون به راه می اندازی و از کشته پشته می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند.
درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
...
هر شب يك دعا كن
زن کشاورزی بیمار شد، کشاورز به سراغ یک راهب بودایی رفت و از او خواست برای همسرش دعا کند.
راهب دست به دعا بر داشت و از خدا خواست همه بیماران را شفا بخشد.
ناگهان کشاورز دعای او را قطع کرد و گفت: " صبر کنید ! از شما خواستم برای همسرم دعا کنید و شما دارید برای همه بیماران دعا می کنید."
راهب گفت: " من دارم برای همسرت دعا می کنم."
کشاورز گفت: " اما برای همه دعا کردید، با این دعا، ممکن است حال همسایه ام که مریض است، خوب بشود و من اصلا از او خوشم نمی اید."
راهب گفت: " تو چیزی از درمان نمی دانی، وقتی برای همه دعا می کنم دعاهای خودم را با دعاهای هزاران نفر دیگری که همین الان برای بیماران خود دعا می کنند، متحد می کنم، وقتی این دعاها با هم متحد شوند، چنان نیرویی می یابند که تا درگاه خدا می رسند و سود آن نصیب همگان می شود.
دعا های جدا جدا و منفرد،
نیروی چندانی ندارد و به جایی نمی رسد!
همیشه شکرگذار باشیم
خدا را شكر
خدا را شكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم اين يعني او زنده و سالم در كنار من خوابيده است
I am thankful for the husband who snoser all night, because that means he is
healthy and alive at home asleep with me
خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است. اين يعني او در خانه است و در خيابانها پرسه نمي زند
I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes,
because that means she is at home not on the street
خدا را شكر كه ماليات مي پردازم. اين يعني شغل و در آمدي دارم و بيكار نيستم
I am thankful for the taxes that I pay , because it means that I am employed
خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند. اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم
I am thankful for the clothes that a fit a little too snag , because it means I
have enough to eat
خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم. اين يعني توان سخت كار كردن را دارم
I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because
it means I have been capable of working hard
خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم. اين يعنی من خانه ای دارم
I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning because it means I have a home
خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم. اين يعني هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار شدن
I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot,
because it means I am capable of walking and that I have been blessed with
transportation
خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم. اين يعني من توانائي شنيدن دارم
I am thankful for the noise I have to bear from neighbors , because it means
that I can hear
خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم
I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have
clothes to wear
خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم. اين يعني من هنوز زنده ام
I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because
it means that I am alive
خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم. اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم
I am thankful for being sick once in a while , because it reminds me that I am
healthy most of the time
خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه بخرم
I am thankful for the becoming broke on shopping for new year because it means
I have beloved ones to buy gifts for them
خدا را شكر...خدا را شكر...خدا را شكر
Thanks God... Thanks God...Thanks God